ابن اسلت
اِبْنِ اَسْلَتْ، ابوقیس انصاری خطمی (د 1 ق/ 622 م؟)، شاعر جاهلی و رئیس شاخهای از قبیلۀ اَوْس، زندگی او مانند زندگی بیشتر شاعران جاهلی به افسانه آمیخته است و چنان است كه در بسیاری از روایات مربوط به او میتوان تردید كرد. نام او را در منابع كهن صیفی آوردهاند (ابن هشام، 1/ 60؛ ابن درید، 448؛ ابنسعد، 4(2)/ 94؛ جاحظ، الحیوان، 7/ 197؛ طبری، تاریخ، 2/ 359)، اما در منابع متأخر، نامهای دیگری نیز به او دادهاند: حرب (بینقطه)، صَرمۀ (ابن حجر، 4/ 161. نام دوم اشتباه است و نام اول نیز احتمالاً حرث = حارث بوده است)، عبدالله (همانجا؛ ابن بدران، 6/ 454؛ ابن اثیر، اُسد، 5/ 278). حارث (همانجا) و عُبیدالله (ابن كثیر، البدایة، 3/ 153). با اینهمه ابوالفرج (15/ 161) به صراحت میگوید كه جز ابن اسلت، نامی برای او نمیشناخته است (قس: عباسی، 188).
هنگامی كه میان اوس و خزرج جنگ به پا شد، وی رهبری قبیلۀ خود را به عهده گرفت (ابوالفرج، همانجا؛ ابن اثیر، الكامل، 1/ 676). گویا در خلال همین جنگها بود كه پسرش قیس را از دست داد (ابوالفرج، همانجا). در برخی از منابع از پسر دیگر او به نام عُقبه یاد شده كه در جنگ قادسیه به قتل رسید (ابن حزم، 345؛ عباسی، 188). ابن اثیر ( الكامل، 1/ 665) مینویسد كه برادرش حُصَین نیز كشته شد، اما حصین، برادرزادۀ ابن اسلت بود و به قول ابن حزم (همانجا) در فتوحات اسلام شهید شد. اساساً اطلاعات ما دربارۀ فرزندان و برادران او سخت متناقض است. كشمكشهای اوس و خزرج، كلاً به سود ابن اسلت تمام نشد، و شاید به همین سبب بود كه او در مكه مسكن گزید (ابن اثیر، اسد، 5/ 278: به مكه گریخت) و بیگمان در آنجا با قریشیان راه مسالمت و دوستی پیش گرفت. حتی بسیاری از مورخان از ابن هشام (1/ 302) تا ذهبی (1/ 95) اشاره میكنند كه او قریشیان را دوست میداشت و به دامادی آنان درآمده بود و بدینسان چندین سال در مكه زیست. در مقابل، جاحظ ( الحیوان، 7/ 197) او را «مردی یمانی از اهل یثرب» میداند كه «نه مكی بود، نه تهامی، نه قریشی و نه حلیفِ (هم پیمان) قریش». در روایاتی كه ابن هشام (همانجا)، و با تفصیل بسیار ابن سعد (4(2)/ 94) به بعد) و پس از آن دو، اكثر منابع نقل كردهاند، وی مردی یكتاپرست و پیرو آیین حنفا جلوه میكند كه به سبب نزدیكی با احبار یهود، از ظهور پیامبر و دین اسلام آگاهی یافته بود. وی همهجا به دنبال «دین ابراهیم» میگشت و حتی به شام سفر كرد و نزدیك بود به آیین یهود درآید، اما سرباز زد و به حجاز بازگشت. در اشعاری كه به او نسبت دادهاند، مثلاً قطعهای در ابن سعد (4(2)/ 95) و ابن كثیر ( بدایة، 3/ 156) آثار یكتاپرستی و حتی میل به اسلام و دفاع شدید از آن آشكار است. در قطعهای دیگر به ابرهه و داستان فیل اشاره كرده است (ابن هشام، 1/ 60؛ جاحظ، الحیوان، 7/ 196؛ ابن كثیر، البدایة، 2/ 175). همچنین گویند كه پیامبر (ص)، اسلام را به او عرضه كرد (سال اول ق)، او نیز آیین تازه را سخت نیكو یافت و اظهار داشت كه این، همان دینی است كه در جستوجویش بوده است. پس خواست اسلام آورد، اما هنگام بازگشت از خدمت رسول(ص)، عبدالله بن اُبَیّ، او را به ترس از خزرجیان متهم كرد. او نیز سوگند خورد كه تا یك سال اسلام نیاورد، اما پیش از آنكه سال به سرآید، درگذشت (قس: طبری، تاریخ، 2/ 406؛ ابن سلام، 56؛ ابن بدران، 6/ 455-456؛ ابن اثیر، الكامل، 2/ 112 و منابع متعدد دیگر). این روایت شاخ و برگ تازه برآورد و گسترش یافت، چنانكه برخی مدعی شدند كه او پیش از مرگ اسلام آورد، و یا حضرت محمد (ص) او را پیغام داد كه اسلام بیاور تا در قیامت شفیع تو گردم (ابن بدران، 6/ 456؛ ابن اثیر، اسد، 5/ 278). با اینهمه، راویان عموماً او را مانع اصلی اسلام آوردن قبیلۀ اوس دانستهاند. در سال اول هجری هیچ خانهای از خانههای انصار نبود كه یك یا چند نفر از افراد آن مسلمان نشده باشند، جز چند خانوار بزرگ كه یكی از آنها، طایفهای از اوس بود. سبب امتناع این افراد از پذیرفتن اسلام آن بود كه از شاعر و رهبر خود ابن اسلت اطاعت میكردند. ایشان ظاهراً تا پس از غزوۀ خندق (5 ق/ 626 م یا حدود آن تاریخ) همچنان سرسختی نشان دادند (طبری، تاریخ، 2/ 359؛ ابن حزم، 345؛ ابن كثیر، البدایة، 3/ 153). میان اشعار و اطلاعات او از اسلام و پیامبر اسلام از یك سو، و اِعراض از پذیرفتن اسلام از سوی دیگر تناقضی است كه البته از نظر نویسندگان هوشمندی چون ابن اثیر و ابن كثیر پنهان نمانده است. این دو ( اسد، 5/ 278؛ بدایة، 3/ 156) موضوع را به تفصیل بررسی كرده، نتیجه میگیرند كه وی مسلمان نشد و بر آیین حنفا باقی ماند (قس: بغدادی، 2/ 533).
آنچه بیش از همه موجب شهرت ابن اسلت گردید، این است كه گویند یك یا دو آیه در حق او و زنش نازل گردیده است. همۀ منابع ما (و بیشتر از قول عكرمه) روایت میكنند كه در عصر جاهلیت زنِ پدرِ خویش را اگر مادرشان نبود، به زنی میگرفتند و او را همچون اموال به ارث میبردند. گویند چون ابن اسلت درگذشت، فرزندش مِحْصَن (یاقیس)، خواست زن پدر خویش كَبشۀ (یا كُبَیشة) را به زنی بگیرد. آن زن نزد پیامبر (ص) آمد و از او نظر خواست. این آیه نازل شد كه لایحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثوُا النَّساءَ كَرْهاً...: ای اهل ایمان برای شما حلال نیست كه زنان را به اكراه و جبر به میراث گیرید... (نساء/ 4/ 19) (ابن كثیر، بدایة، 3/ 156، تفسیر، 1/ 465؛ ابن حجر، 4/ 162)، اما موضوع نزول این آیه در شأن او مورد اتفاق همگان نیست، بلكه به دیگران نیز نسبت داده شده است (سقا، 2/ 757؛ قس: قرطبی، 5/ 103-104) و برخی برآنند كه آیۀ لاتَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباءُكُمْ مِنَ النَّساء (نساء/ 4/ 22) در حق اوست (طبری، تفسیر، 4/ 217؛ ابن بدران، 6/ 454؛ نیشابوری، 97- 98؛ طبرسی، 4/ 61؛ قرطبی، همانجا؛ ابن كثیر، البدایة، 3/ 156؛ ابن حجر، 4/ 162؛ سیوطی، 4/ 469). برخی این موضوع را به پیش از اسلام انتقال داده. گفتهاند: ابن اسلت خواست با ام عُبَید ضمرة، همسر پدرش اسلت ازدواج كند و این آیه در حق او نازل شد (طبری، همانجا؛ نیز قس: سیوطی، 4/ 468).
آثـار
در اشعار منسوب به شخصیتی كه احوالش در چنین هالهای از ابهام فرو رفته، بیگمان قطعات و ابیات جعلی نیز هست و همان طور كه بلاشر (II/ 312) اشاره میكند، در اكثر اشعار منسوب به او، آثار جعل آشكار است. گاه خواستهاند یكتاپرستی او را بارزتر سازند، و گاه در پی آن بودهاند كه اشاراتی به داستانهای قرآن كریم در آنها بنهند. از مجموع آثار او شعر فراوانی به جای نمانده و تا آنجا كه معلوم شده، از 94 بیت تجاوز نمیكند. كسی نیز تاكنون به این امر كه اشعار او را در دیوانی جمعآوری كرده باشند، اشاره نكرده است. در عصر حاضر هم كسی به گردآوری آنها نپرداخته است. علاوه بر این، چنانكه از سیاهۀ زیر استنباط میشود، به مرور زمان بر اشعار منسوب به او افزودهاند. لذا میتوان پنداشت كه راویان آغاز اسلام هم چیز عمدهای از آثار او را در اختیار نداشتهاند؛ با اینهمه باید یادآوری كرد كه ابوزید قرشی و مُفضّل ضبّی هر كدام، یك قصیده از او را در جُنگهای خود نقل كردهاند كه تا حدی میتواند بر اهمیت آن اشعار دلالت داشته باشد.
منابع آثار او بدین قرار است (منابع متأخر را در صورتی كه اضافهای نداشته باشند، ذكر نكردهایم):
قصیده با قافیۀ ا عِ: 24 بیت در مفضّل ضبّی (4/ 283 به بعد). شمار ابیات در منابع دیگر: اصمعی (ص 177): یك بیت؛ ابوزید (ص 234-236): 21 بیت؛ ابن سلام (ص 56): دو بیت؛ جاحظ (الحیوان، 3/ 46): 2 بیت؛ بحتری (ص 40): دو بیت؛ ابوالفرج (15/ 160-161): 6 بیت؛ قالی (2/ 212): یك بیت؛ بكری (1/ 269، 2/ 387): دو بیت.
قطعه با قافیۀ مْ: 6 بیت در ابن اسحاق (1/ 38). شمار ابیات در منابع دیگر: جاحظ ( الحیوان، 7/ 196): 4 بیت؛ ابن كثیر ( البدایة، 1/ 175): 6 بیت. این قطعه به اُمیة بن ابی الصّلت نیز منسوب است (ابن اسحاق، 1/ 38).
قصیده با قافیۀ ا بِ: 35 بیت در ابن كثیر ( البدایة، 3/ 154- 155). شمار ابیات در منابع دیگر: ابن اسحاق (1/ 39): 5 بیت؛ جاحظ (الحیوان، 7/ 197): 4 بیت؛ ذهبی (1/ 95): 9 بیت؛ ابن بدران (6/ 454): 2 بیت.
قطعه با قافیۀ لِ: 6 بیت در ابن كثیر (البدایة، 3/ 156). شمار ابیات در منابع دیگر: ابن سعد (4(2)/ 95): 4 بیت.
قطعه با قافیۀ ارِ: 6 بیت در ابوالفرج (15/ 167).
قطعه با قافیۀ رَهِ: 5 بیت در ابن اثیر ( الكامل، 1/ 665 -666). 3 بیت با قافیۀ بِ در ابوالفرج (2/ 166)؛ دو بیت با قافیۀ نِ در جاحظ ( البیان، 3/ 16-17)؛ یك بیت با قافیۀ تُ در ابوالفرج (2/ 165)؛ 4 بیت با قافیۀ رُ در ابوالفرج (همانجا)؛ یك بیت با قافیۀ رادر ابن ابیعون (ص 5)؛ یك بیت با قافیۀ رِ در ابوالفرج (15/ 161).
مآخذ
ابن ابی عون، ابراهیم بن محمد، التشبیهات، به كوشش محمد عبدالمعیدخان، لندن، 1369 ق/ 1950 م؛ ابن اثیر، اُسد الغابة، بیروت، 1286 ق؛ همو، الكامل؛ ابن اسحاق، محمد، سیرة النبی، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده؛ ابن بدران، عبدالقادر بن مصطفی، تهذیب تاریخ ابن عساكر، دمشق، 1349 ق/ 1930 م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة، قاهره، 1328 ق؛ ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ ابن درید، محمد بن حسن، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1378 ق/ 1958 م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبیر، به کوشش ادوارد زاخائو و یولیوس لپرت، لیدن، 1322 ق؛ ابن سلام جمهی، محمد، طبقات الشعراء، به كوشش جوزف هیل، لیدن، 1913 م؛ ابن كثیر، البدایة؛ همو، تفسیر القرآن الكریم، بیروت، 1400 ق/ 1980 م؛ ابن هشام، السیرة النبویة، به كوشش مصطفی السقا و دیگران، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابوزید قرشی، محمد، جمهرة اشعار العرب، بیروت، دار صادر؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، بولاق، 1285 ق/ 1868 م؛ اصمعی، عبدالملك، الكنز اللغوی، به كوشش اگوست هفنر، بیروت، 1903 م؛ بحتری، ابوولید، الحماسة، به كوشش كمال مصطفی، قاهره، 1929 م؛ بغدادی، عبدالقادر بن عمر، خزانة الادب، بولاق، 1299 ق/ 1882 م؛ بكری، ابوعبید، سمط اللالی، به كوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1354 ق/ 1936 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، به كوشش حسن بن السندوبی، قاهره، 1351 ق/ 1932 م؛ همو، الحیوان، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1388 ق/ 1969 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، قاهره، 1367 ق؛ سقا، مصطفی و دیگران، شروح سقط الزّند، قاهره، 1365 ق/ 1946 م؛ سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دارمكتبة الحیاة؛ طبری، تاریخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1960- 1968 م؛ همو، تفسیر، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ عباسی، عبدالرحیم، معاهد التنصیص، بولاق، 1274 ق/ 1858 م؛ قالی، اسماعیل، الامالی، قاهره، 1373 ق/ 1954 م؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، بیروت، 1965 م؛ مفضّل ضبّی، محمد، المفضلیات، به كوشش احمد محمد شاكر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1383 ق/ 1964 م؛ نیشابوری، علی بن احمد، اسباب النزول، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ نیز: